تنهایی یک احساس نیست
تنهایی کابوس است
اما بزرگترین کابوس
بعد از آمدن و رفتن تو
نبودن حتی همان تنهاییست …
تنهاترین تنهای تو / زخم زبونا خورده بود
خدانگهداری نکرد / چون قبل رفتن مرده بود
مسافر دلتنگیا / از بعد تو بیچاره شد
بعد از وداع آخرش / رفت و دیگه آواره شد
تنهایی یک احساس نیست
تنهایی کابوس است
اما بزرگترین کابوس
بعد از آمدن و رفتن تو
نبودن حتی همان تنهاییست …
تنهاترین تنهای تو / زخم زبونا خورده بود
خدانگهداری نکرد / چون قبل رفتن مرده بود
مسافر دلتنگیا / از بعد تو بیچاره شد
بعد از وداع آخرش / رفت و دیگه آواره شد
می گویند خدا تنهاست ما که خدا نیستیم پس چرا تنهاییم ؟
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
تنهایی خود را بپذیر تا از اتکا به دیگران آزاد شوی
من پذیرفتم غیر از خدا هیچ محبوب و دلداری ندارم رها شدم ..
کم نامه ی خاموش برایم بفرست / از حرف پرم گوش برایم بفرست / دارم خفه می شوم در این تنهایی / لطفا کمی آغوش برایم بفرست
نوازشم کن
نترس
تنهایی واگیر نداره
دیر گاهیست که تنها بودم / قصه ی غربت صحرا بودم / وسعت درد فقط سهم من است / باز هم قسمت غم ها بودم
فکر نکن توی دنیا تنهایی !
بلکه فکر کن یه تنها هست که تو براش یه دنیایی . . .
پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا دلم تنهاست
دست بر شانه هایم میزنی تا “ تنهایی ” م را بتکانی ، به چه می اندیشی ؟ تکاندن برف از روی شانه آدم برفی ؟!
دلم می خواست با هم دیگه تنهایی رو قال بذاریم
دل بکنیم از این قفس ، برای هم بال بذاریم
سر بذاریم رو دوش هم ، برای هم گریه کنیم
با همه مهربون باشیم ، برای هم گریه کنیم